Web Analytics Made Easy - Statcounter

با پخش اعترافات تلویزیونی از زندانیان سیاسی و کنفرانس مطبوعاتی به چهره‌ای رسانه‌ای بدل شد، آبان ۵۷ تصویرش در همان رسانه‌ها او را یکی از اعضای «اخراج، بازنشسته یا تصفیه»‌ شده سازمان اطلاعات و امنیت کشور معرفی کرد و تا ۳۳ سال بعد که در لس‌آنجلس به مصاحبه‌ای مکتوب و مفصل نشست، کمتر تمایلی به بازگشت رسانه‌ای نشان داده بود؛ یک دهه زمان لازم داشت تا در بهمن ۱۴۰۱، هم تصویری از حضور در تظاهراتی علیه جمهوری اسلامی به دست رسانه‌ها برساند و هم کمتر از یک سال بعد، حاضر به گفت‌وگویی تلویزیونی درباره کارنامه اقدامات امنیتی - اطلاعاتی‌اش شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به گزارش ایسنا، پرویز ثابتی متولد سنگسر سمنان در سال ۱۳۱۵ از خانواده‌ای مرفه و فارغ‌التحصیل دانشکده حقوق دانشگاه تهران است که از ۲۲ سالگی جذب سازمان اطلاعات و امنیت کشور شد و پس از مدتی ریاست در اداره یکم ساواک که کار‌های مربوط به ستاد فرماندهی و اداری و استخدامی را انجام می‌داد، از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ به ریاست اداره سوم که مهمترین رکن ساواک محسوب می‌شد و مسئولیت امنیت داخلی را برعهده داشت رسید. او پس از کشتار معترضان در میدان ژاله در ۱۷ شهریور ۵۷ و پیش از تیراندازی ماموران حکومتی به دانش‌آموزان حاضر در محوطه دانشگاه تهران در ۱۳ آبان همان‌سال با نام مستعار از فرودگاه مهرآباد، ایران را به مقصد لندن ترک کرد.

در طول سال‌های ۴۹ تا ۵۶ او تمرکز خود را بر پروژه‌ای موسوم به «مبارزه با تروریسم» در ساواک گذاشت که هدف اصلی آن ریشه‌کن کردن مبارزه مسلحانه علیه حکومت و نقطه آغازش واقعه سیاهکل بود که در پی حمله مسلحانه سازمان چریک‌های فدایی خلق در ۱۹ بهمن ۴۹ به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل برای آزادی یکی از دستگیرشدگان عضو این سازمان، رخ داد. ارتقای او در ساواک همگام با عملیات علیه گروه‌های مسلح مخالف حکومت و حضور تلویزیونی‌اش در مقام سخنگوی سازمان امنیت و اطلاعات کشور پیش رفت.

ثابتی در دی‌ماه ۴٩ ابتدا عباسعلی شهریاری از اعضای سابق حزب توده را که حالا با ساواک همکاری می‌کرد به تلویزیون ملی آورد و در ادامه طیفی از زندانیان عضو گروه‌های مختلف سیاسی مخالف حکومت پهلوی را هم وادار به اعتراف تلویزیونی یا «درخواست عفو از شاه» کرد، از ناصر سماواتی (عضو سازمان مجاهدین خلق) و پرویز نیکخواه (عضو کنفدراسیون دانشجویان ایرانی) گرفته تا کورش لاشایی، سیاوش پارسانژاد (هر دو عضو حزب توده و کنفدراسیون) و بهرام مولایی.

شیوه عملکرد او در این برنامه‌های تلویزیونی به شکلی بود که حسین فردوست رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی درباره او گفت: «در این نمایش‌های تلویزیونی او بسیار خوب و محکم صحبت می‌کرد و همه را تحت‌تأثیر قرار می‌داد؛ به دلیل بیان عالی و عدم تردید در سخنانش. برداشت من از ثابتی این بود که بسیار مقام‌پرست و متظاهر است. دارای هوش خوب – و نه بیشتر- است، ولی قوه بیان خیلی خوبی دارد. در مجموع کارمند خوبی به‌شمار می‌رفت، ولی به علت آن قدرت بیان و تظاهر، خود را بیش از آن چیزی که بود نشان می‌داد.»

از دیدگاه فردوست البته ثابتی «برای کار اطلاعاتی ساخته نشده بود» و «دروغ و راست را مخلوط می‌کرد تا میزان فعالیت و موفقیت خود را دو، سه برابر واقع جلوه دهد»، چهره‌ای که فردوست از ثابتی مجسم می‌کند یک مامور «آرام و مسلط بر اعصاب خود» است که «همیشه به او خوش می‌گذشت، از خودش انتقاد نمی‌کرد و بسیار از خودراضی» رفتار می‌کرد. کسی که به نظر فردوست «بیشتر به درد کار سیاسی می‌خورد تا اطلاعاتی.»

بازسازی آزاده اخلاقی از صحنه تیرباران جزنی و همراهانش در مجموعه «به روایت شاهد عینی»

فروردین سال ۵٠ هم ثابتی در تلویزیون ملی سراغ واقعه سیاهکل رفت و گزارشی از آن ارائه کرد. پس از این عملیات و رخداد‌هایی مشابه آن بود که ثابتی تصمیم گرفت عملاً هرکسی که ارتباطی چه دورادور و چه نزدیک با گروه‌های مسلح مخالف دارد از میان بردارد. حاصل این اقدام به کشته‌شدن بیش از ۳۴۰ فعال سیاسی انجامید که ۱۷۷ تن از آنان در درگیری با نیرو‌های امنیتی جان خود را از دست دادند و ۹۱ تن دیگر نیز با یا بدون محاکمه تیرباران شدند، ۴۲ تن هم زیر شکنجه در زندان جان دادند، ۱۵ نفر ناپدید شدند، هفت نفر خودکشی کردند و در نهایت ۹ تن نیز در صحنه ساختگی اقدام به فرار به قتل رسیدند.

آن صحنه ساختگی اقدام به فرار به سال ۱۳۵۴ و اعدام بیژن جزنی و هشت نفر از همراهانش بعد از هفت سال محکومیت در زندان در تپه‌های اوین بازمی‌گردد که هدف از آن نشان‌دادن ضرب شست به مخالفان مسلح همچنان فعال در ایران بود. بهمن نادری‌پور معروف به تهرانی، بازجو و شکنجه‌گر ساواک از اجرای این طرحی به دستور ثابتی که برای انتقام از مبارزان انجام شده بود، چنین روایتی ارائه می‌دهد: «یک روز ناصری (عضدی) مرا صدا کرد و خبر از عملیاتی کاملا سری داد و روز پنجشنبه ۲۹ فرودین ۱۳۵۴ عطارپور گفت پرویز ثابتی طرحی را تصویب کرده است که همه با هم اجرا می‌کنیم و هدف کشتن تعدادی از زندانیان به انتقام ترور‌های اخیر است.

زندانیان را سوار مینی‌بوس کردیم و به بالای ارتفاعات اوین رفتیم درحالی‌که چشمان زندانیان بسته بود، از مینی بوس پیاده شدند. عطارپور (حسین‌زاده) برای آن‌ها شروع به سخنرانی کرد و گفت همان‌طور که شما بدون محاکمه رفقای ما را در دادگاه‌های خود به اعدام محکوم می‌کنید و می‌کشید، ما هم شما را در دادگاه‌های خود به اعدام محکوم کرده‌ایم. زندانیان شروع کردند به اعتراض. عطارپور دستور شلیک داد، سرهنگ وزیری اولین رگبار را بست و بقیه نیز مسلسل‌هایشان را به سوی آن‌ها نشانه رفتند. جلیلی هم آخر سر تیر خلاص را شلیک کرد. دست‌ها و چشم‌های آن‌ها را باز کردیم و چشم‌بند‌ها و طناب‌ها را سوزاندیم و اجساد بی‌جان را به مینی‌بوس منتقل کردیم و به بیمارستان ۵۰۱ ارتش تحویل دادیم. بلافاصله بعد از جنایت اطلاعیه‌ای صادر و اعلام کرد که هنگام فرار تعدادی از زندانیان در اثر درگیری با مأموران به قتل رسیدند، اما سازمان عفو بین‌الملل این ادعا را قبول نکرد.»

محمد بلوری دبیر صفحه حوادث روزنامه کیهان پیش از انقلاب

محمد بلوری روزنامه‌نگار پیشکوت و دبیر حوادث روزنامه کیهانِ پیش از انقلاب درباره‌ی نحوه پوشش خبر تیرباران شدن آن ۹ نفر در تپه‌های اوین گفته است: «این‌ها می‌خواستند به سمت تپه‌های اوین بروند و ساواک آن‌ها را به رگبار بست. چیزی که ما در آن زمان فهمیدیم همین بود و خبر خود را از پزشک قانونی گرفتیم. هر زمانی که یک نفر در زندان اعدام یا فوت می‌شد، یک نفر از پزشک قانونی را دعوت می‌کردند تا بر مراسم را نظارت کند. برای اینکه نمی‌توانستند غیرقانونی کسی را اعدام کنند. وقتی این ۹ نفر را کشتند، گفتند این‌ها را موقع فرار زدیم. پزشک قانونی به ما خبر داد. با ما آشنا شده بودند و مرتب به ما خبر‌هایی می‌دادند. وقتی این خبر را شنیدیم، متاثر شدیم.

شاعری درباره این واقعه شعری سرود و فکر کنم اینطور شروع می‌شد «هرجا هر ۹ پرنده‌ی زخمی پرواز کردند…»، وقتی این شعر را در کیهان چاپ کردیم، ساواک هم فهمید منظور ما چه بوده. چند بار ما را به اداره ساواک مخصوص روزنامه‌نگاران بردند.

گاهی اگر لازم می‌دانستند ما را به اوین می‌بردند و یا گاهی اوقات تعهد می‌گرفتند فلان خبر را ننویسیم. چون بیشتر خبر‌های سیاسی را آن‌ها دیکته می‌کردند و به ما می‌گفتند برخی از خبر‌ها درباره‌ی اعدام‌های سیاسی را منتشر نکنید. گاهی می‌گفتند یک مدلی خبر‌ها را منتشر کنید و قلب واقعیت می‌شد. همه می‌دانستند اینکه آنان در هنگام فرار کشته شدند، درست نیست. ساواک بعدا به ما گفت مبادا درباره این خبر چیز دیگری بنویسید؛ چون می‌دانست ما همه فهمیده‌ایم این‌ها را اعدام کرده‌اند. حتی با خانواده کشته‌شده‌ها نمی‌توانستیم ارتباط بگیریم، چون تلفن آن‌ها هم تحت کنترل بود، گاهی ما را احضار می‌کردند و می‌پرسیدند چرا با خانواده فلانی تماس گرفته‌اید.

البته ثابتی هر گونه مشارکتی در آن واقعه را انکار می‌کند و علت کشته‌شدن زندانیان را به اقدامشان برای فرار از زندان نسبت می‌دهد، ادعا‌هایی که مشابه آن را در مصاحبه یازده سال پیش خود هم تکرار کرده و وجود هرگونه شکنجه، اعدام بدون محاکمه و برخورد خشونت‌بار با زندانیان سیاسی را از اساس بی‌پایه خوانده بود. او نه قبول کرد که بازجویی کرده و نه پذیرفت که شکنجه‌ای در کمیته مشترک ضدخرابکاری انجام شده است. زندانیان سیاسی آن سال‌ها - چه مسلمان چه چپگرا -، اما روایت دیگری از دوران بازداشت خود دارند.

عزت‌الله مطهری، معروف به «عزت شاهی» می‌گوید: «اکثر نقشه‌ها و دستور‌هایی که برای بازجویی و برای [شکنجه] داده می‌شد، از طرف ثابتی بود. چون خودش را رئیس ساواک می‌دانست... ثابتی بیشتر می‌گفت که [بازجوها] چکار کنند. وقتی متهم‌های مهم را می‌گرفتند، اول او می‌آمد بالای سرشان. خودش شلاق نمی‌زد، شکنجه نمی‌کرد، اما می‌گفت که این متهم را چه‌کار کنید. خودش دستور می‌داد. بازجو‌ها بدون اجازه ثابتی آب نمی‌خوردند. مصاحبه کرده و گفته بود که ما شکنجه نمی‌کنیم، تکذیب کرده بود! [مدعی بود که] اصلاً این‌طور نیست و [ساواک و کمیته مشترک] گل و بلبل است! متهم‌ها را می‌آورند آن‌جا و نصیحت‌شان می‌کنند! از این مزخرفات می‌گفت. در صورتی‌که هنوز هم نمونه ابزار‌های شکنجه این‌ها، مانند شوکر برقی و آپولو در موزه عبرت موجود است.»

عزت‌الله مطهری (شاهی)

اشرف دهقانی - فعال سیاسی چپگرا - هم در مصاحبه‌ای می‌گوید نه‌تن‌ها به دست بازجو‌های مختلفی در ساواک مورد شکنجه قرار گرفت و تهدید به تجاوز شد، بلکه جزو افرادی است که پرویز ثابتی را در زندان دیده است و ثابتی مستقیما دستور داده تا او را شکنجه کنند. او به یاد می‌آورد در حین بازداشت به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته است و هنگامی که او را به بازداشتگاه بردند، در یک راهروی طولانی او وادار به دویدن کردند و همزمان او را با لگد می‌زدند تا به اتاق بازجویی برسد. دهقانی اضافه می‌کند که در اتاق بازجویی با مشت و لگد او را به شدت کتک زدند و سپس به یک تخت برای شلاق زدن بستند. یکی از شکنجه‌هایی که او تجربه کرده، شوک برقی است.

رضا براهنی - نویسنده، شاعر و منتقد ادبی - نیز در کتابش «ظل‌الله» می‌نویسد: بیستم شهریور ۱۳۵۲ چهار مأمور مسلح در بلوار الیزابت (کشاورز فعلی) جلوی خودرویم را گرفتند. من را به منزل بردند و کتاب‌ها و نوشته‌هایم را برداشتند و به همسرم گفتند تا دو ساعت دیگر برمی‌گردد، اما تا ۱۰۲ روز دیگر بازنگشتم. او در مقاله «جلادِ شاه» که سه سال پیش از انقلاب به انگلیسی منتشر شده، می‌گوید زیر بازجویی فهمیده که سبب دستگیریش انتشار مقالهٔ «فرهنگ حاکم و فرهنگ محکوم» بوده است.

بعد‌ها درمی‌یابد ظاهراً شاه از محتوای مقاله مطلع می‌شود و چنین تلقی می‌کند که این نوشته مستقیماً در مخالف با اقدامات او نوشته شده و از آن ابراز بیزاری می‌کند، همین امر انگیزهٔ ساواک برای دستگیری و تأدیب نویسنده می‌شود: «من را به تخت بستند و بازجویی کردند و وقتی به سئوالات پاسخ مطلوب نمی‌دادم، تازیانه‌ام زدند تا از حال رفتم.»

گزارش‌ها درباره وجود شکنجه در بازداشتگاه ساواک به روایت مخالفان حکومت پهلوی به انتشار مطلبی از ویکتور لوسینچی با عنوان «گروه حقوقدانان، ایران را متهم به شکنجه و نقض حقوق می‌کنند»، در شماره ۸ خرداد ۱۳۵۵ روزنامه نیویورک تایمز منجر می‌شود؛ او در گزارشش می‌نویسد: «متهمان سیاسی در ایران تحت شکنجه جسمی و روحی قرار می‌گیرند. بر اساس این گزارش، شواهد فراوانی که نشان دهنده استفاده سیستماتیک از این روش توسط ساواک، سازمان پلیس مخفی، باشد، توسط مقامات ایرانی، برای تحقیقات مستقل، ارائه نشده است.

[با این‌حال] بر اساس این گزارش، محمدرضا پهلوی، روی پلیس مخفی ایران که معمولاً با نام سازمان اطلاعات و امنیت ملی شناخته می‌شود، «کنترل شخصی» دارد. کمیته اعلام کرده است متهمان سیاسی که توسط پلیس مخفی، شهربانی و مقامات نظامی نگهداری می‌شوند، از حق یک دادگاه منصفانه با حضور یک قاضی مستقل محروم می‌شوند. کمیته بین‌المللی حقوق دانان، مستقر در ژنو، یک مؤسسه غیردولتی است که توسط سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته شده و از سوی وکلای بیشتر کشور‌های غیرکمونیست پشتیبانی می‌شود.

[گزارش مورد استناد] توسط ویلیام. جی. باتلر، رئیس کمیته حقوق بین‌الملل کانون وکلای شهر نیویورک، پس از سفر سال گذشته وی به ایران به رشته تحریر درآمده است...»

رضا براهنی

لوسینچی همچنین با ارائه شواهدی از شکنجه‌ها به گفتگو‌ها با حقوقدانان و برخی زندانیان سیاسی اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: «گزارش کمیته، همچنین از نقش کلیدی «رئیسِ مخوفْ، ثابتی» در صدور دستور بازداشت‌های سیاسی و شکنجه متهمان خبر می‌دهد؛ موضوعی که شواهد بی‌شماری آن را قویاً تأیید کرده است. وی رابط [اطلاعاتی]ساواک و نظامیان [در کمیته مشترک ضد خرابکاری] نیز هست.

ساواک، نام مخفف واژه‌های فارسی سازمان اطلاعات و امنیت ملی، از زمان تأسیس خود تا به امروز، تبدیل به قدرتمندترین و مخوف‌ترین نیروی پلیس [مخفی] در خاورمیانه اسلامی شده است؛ سازمانی که مستقیماً به شاه گزارش می‌دهد و به کمتر جای دیگری در ایران، جوابگوست. رئیس کنونی ساواک، ژنرالی یک‌دنده، اما سالخورده به نام ژنرال نعمت‌الله نصیری است، [اما تشکیلات]توسط آقای ثابتی و دستیاران ارشد وی اداره می‌شود.»

رضا دقتی، از عکاسان مطبوعاتی نیز اخیراً راویتی از بازداشت و شکنجه به دست ساواک در نوجوانی ارائه کرده است: «زن پیری را در بازار ماهی‌فروشانِ بندرعباس دیدم که چند ماهی که بیشتر شبیه به آشغال ماهی بود را می‌فروخت. از او عکس گرفتم. پرسید: چرا از من عکس می‌گیری؟ من هم از او داستانش را پرسیدم. گفت پسرش ماهی‌گیر بوده و غرق شده و گفت این ماهی‌ها ته مانده تور‌های ماهی‌گیر‌هایی است که پسرم را می‌شناسند و برای فروش هر روز به من می‌دهند.

بعد یک مامور پلیس را نشان داد و گفت برای اینکه بتوانم اینجا ماهی بفروشم باید نصف درآمدم را به او بدهم. این موضوع خیلی روی من اثر گذاشت، چون همیشه در مدرسه خوانده بودیم که پلیس حافظ جان و مال مردم است... برای همین داستان آن پیرزن را در روزنامه مدرسه نوشتم و همین دلیل بازداشتم شد...» او دومین بار در ۲۲ سالگی به دست ساواک بازداشت و به بازداشتگاه معروف «کمیته مشترک ضدخرابکاری» برده شد. ماه‌ها در آنجا شکنجه‌های مختلف از جمله ضرب و شتم، شلاق به کف پا، شکنجه با دستگاه «آپولو» و حبس در سلول انفرادی را تجربه کرد.

رضا دقتی

آبان ۱۳۵۷، اما ثابتی با افزایش مخالفت‌های عمومی و برپایی اعتراضات خیابانی در تهران و شهرستان‌های پرجمعیت، تغییر پی‌درپی دولت‌ها و کاهش تسلط حکومت بر وضعیت عمومی کشور، تقاضای بازنشستگی می‌کند و کمتر از سه روز پس از انتصاب به‌عنوان مشاور رئیس ساواک در دهم آبان، با حقوق بالایی بازنشست می‌شود و تصمیم به خروج از ایران می‌گیرد. او پس از خروج از ایران و اقامت نهایی در آمریکا تا سه دهه جز در موارد معدودی - بدون انتشار تصویر - حاضر به مصاحبه نمی‌شود.

انتشار کتابی از یک گفت‌وگوی مفصل در سال ۱۳۹۱ و مصاحبه‌ای کوتاه درباره آن که با جنجال‌های فراوانی همراه شد و تکذیبیه‌های متعددی بر محتوای کتاب را به همراه داشت، تنها اقدامات او تا یک سال پیش است که به طرح دوباره نامش در فضای رسانه‌ای منجر شد و تا بهمن ۱۴۰۱ که با پوششِ اسپرت، دست به سینه برابر دوربین موبایل دخترش پردیس در تظاهراتی علیه جمهوری اسلامی در آمریکا، ژست نگرفته بود، کسی از او یاد نمی‌کرد.

پرویز ثابتی همراه با همسرش نسرین غفارپور و دخترش پردیس

سال گذشته، اما انتشار آن تصویر از ثابتی به واکنش‌های متفاوتی منجر شد و ۱۲۱ زندانی سیاسی پیش از انقلاب در خارج از ایران را به انتشار نامه‌ای سرگشاده با عنوان «مگذاریم از یک قاتل تقدیر کنند و از احیای ساواک سخن گویند!» وادار کرد تا علیه او اعلام جرم کنند.

هر چند ثابتی چه یک‌دهه پیش که در مصاحبه با عرفان قانعی‌فرد برای کوچکترین اقدامات یا اساسی‌ترین کار‌های ساواک و شخص خودش انواع توجیهات را ردیف می‌کرد یا در مواردی مثل ماجرای تیرباران زندانیان در تپه‌های اوین، با پنهان‌کاری از پاسخ‌دادن طفره می‌رفت و چه حالا، در سه قسمت منتشر شده از گفت‌وگویش با شبکه تلویزیونی «من‌وتو»، نشان پشیمانی از هیچ اقدامش در گذشته بروز نمی‌دهد؛ ثابتی بعد از ۴۴ سال همچنان خود را در جایگاه مدعی می‌بیند تا متهم، هنوز به حکم صادرکردن تمایل دارد تا جواب‌پس‌دادن، او هنوز گلایه می‌کند چرا گاهی مقامات وقت با خواسته‌های او برای «مجازات» این و آن مخالفت کردند و چرا گاهی اجازه دادند کسانی همچون سیدمحمود طالقانی از زندان آزاد شوند؟ او همچنان از آزادی زندانیان سیاسی عصبانی و هنوز معتقد است اگر در سرکوب و کشتار بیش از آنچه رخ داد، عمل می‌شد، انقلابیون هرگز رنگ پیروزی را نمی‌دیدند؛ ثابتی هنوز با هر فعال سیاسی که پایش به ساواک، زندان قصر و بازداشتگاه اوین باز شده و با هر نویسنده، شاعر یا هنرمندی که مخالفتی با حکومت پهلوی نشان داده، خود را دست به گریبان می‌بیند و در پی تسویه‌حساب با آنان است.

دیدگاهی که بیشتر به یک فعال سیاسی اخراج‌شده از گود قدرت می‌آید، تا یک «مقام امنیتی عالی‌رتبه» بازنشسته که قاعدتاً برای «تحلیل» آنچه به وقوع انقلاب منجر شده، لازم است به چیزی بیش از بازگویی مکالماتش با مسئولان بالادست در سرسرای کاخ سلطنتی یا در جلسه‌ای «خصوصی» از یک سو و گوشه‌کنایه‌زدن و لنترانی‌پراندن به چهره‌ها و گروه‌های سیاسی مخالف حکومت پهلوی از سوی دیگر، مجهز باشد. گفتار و تصورات ثابتی چه در مصاحبه اخیرش و چه در نمونه یک‌دهه پیش نشان می‌دهد بهترین توصیف برای شخصیت او کماکان این جمله حسین فردوست است: مردی که «برای کار اطلاعاتی ساخته نشده بود.»

منبع: فرارو

کلیدواژه: پرویز ثابتی ساواک قیمت طلا و ارز قیمت موبایل سازمان اطلاعات و امنیت زندانیان سیاسی پیش از انقلاب تپه های اوین پرویز ثابتی حکومت پهلوی کمیته مشترک فعال سیاسی خبر ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۱۷۴۵۹۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

از ادعای شکنجه تا پیام‌های لحظه آخری نیکا به مادرش

بررسی پرونده نیکا شاکرمی، توسط مراجع ذی‌صلاح قانونی، مشخص کرده است، مرگ او ارتباطی با اغتشاشات نداشته و صرفا نام او در آن روزها به واسطه مرگ مشکوک در لیست پروژه کشته‌سازی‌ها قرار گرفته است.

به گزارش خبرگزاری ایمنا و به نقل از میزان، چهار روز بعد از فوت مهسا امینی، در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ و با شروع اغتشاشات در ایران، خبرهای جدیدی در مورد فردی به نام «نیکا شاکرمی» به عنوان کشته اغتشاشات، بازخوردهای بسیاری در بین افکار عمومی و شبکه‌های اجتماعی داشت.

نیکا شاکرمی دختر ۱۶ ساله‌ای بود، که در روزهای ابتدایی اغتشاشات ۱۴۰۱، با سقوط از ساختمانی در تهران فوت کرد و این همزمانی باعث سوءاستفاده رسانه‌های معاند و انتشار شایعه کشتن او توسط نیروهای امنیتی در فضای مجازی و رسانه‌های بیگانه شد.

پرونده نیکا شاکرمی از بحث‌برانگیزترین پرونده‌های قضایی مربوط به اغتشاشات گذشته بود. پرونده ویژه‌ای که حتی شبکه خبری سی‌ان‌ان به عنوان یکی از شبکه‌های صاحب نام آمریکایی نیز آن را سوژه گزارش‌های خود کرده بود.

نیکا شاکرمی؛ یکی از اولین گزینه‌های پروژه کشته‌سازی

«کشته‌سازی»، پروژه‌ای قدیمی، اما همیشه در دسترس برای دشمنان جمهوری اسلامی ایران است که در مقاطع مختلف پس از انقلاب اسلامی با ایجاد هر آشوبی در کشور، به ابزاری برای اجرای نقشه‌های شوم دشمنان تبدیل شده است که البته در هر مرتبه، پروژه آن‌ها رسوا می‌شود.

پس از ایجاد ناآرامی‌ها و اغتشاشات خیابانی ۱۴۰۱، در شهرهای مختلف ایران، پروژه کشته‌سازی باز هم به راه افتاد و رسانه‌های ضد انقلاب، به صورت روزانه با طرح اسامی مختلف و در شهرهای مختلف ادعا می‌کردند که این افراد با شلیک مستقیم گلوله یا ضرب و شتم و یا در بازداشت و تحت شکنجه، توسط ماموران امنیتی و انتظامی کشته شدند، در حالی که بعد از بررسی پرونده فوت تک تک این افراد توسط مراجع قضایی مشخص شد، که این افراد با استناد به مدارک مستدل و متقن موجود به دلایل دیگری جان خود را از دست داده بودند.

خبر درگذشت نیکا شاکرمی، نوجوان ۱۶ ساله و اهل خرم‌آباد استان لرستان که در تهران زندگی می‌کرد، همزمان با اغتشاشات، فرصتی مناسب برای جریان ضد انقلاب، جهت قرار دادن نامی جدید در پروژه کشته‌سازی‌ها بود. با انتشار این خبر، تحت این عنوان که نیکا به دلیل حضور در اعتراضات خیابانی توسط نیروهای امنیتی دستگیر و کشته شده است، پروژه جدید تخریب اذهان عمومی آغاز شد.

نیکا شاکرمی، از اولین افرادی بود که ضد انقلاب، از طریق پروژه کشته‌سازی، فوت او را به پای نظام نوشتند. شبکه سی‌ان‌ان همگام با جریان رسانه‌ای غرب و با انتشار دو فیلم، مدعی شد که نیکا شاکرمی در اغتشاشات بازداشت شده است. در حالی که طبق بررسی موضوع بعد از وقوع حادثه، از سوی مرجع قضایی و اسناد و مدارکی که در این زمینه جمع‌آوری شد، مشخص شد که این ادعا دروغی بیش نبوده است.

شرح پرونده نیکا شاکرمی توسط دادسرای جرایم جنایی تهران

در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، پیدا شدن پیکر دختری نوجوان، در حیاط خلوت یک خانه در خیابان لبافی‌نژاد تهران، به پلیس گزارش داده شد. طبق مشاهدات، این دختر بر اثر سقوط از پشت‌بام فوت کرده و کوله‌پشتی و گوشی موبایل او، روی سکوی پشت‌بام خانه چهارطبقه مجاور قرار داشت.

بعد از ورود دستگاه قضایی به موضوع، جهت مشخص شدن علت مرگ نیکا شاکرمی و بررسی پرونده در دادسرا، محمد جواد شفیعی، سرپرست دادسرای جنایی استان تهران، در آبان ۱۴۰۱، درباره جزئیات این پرونده توضیحاتی ارائه داد و گفت: ساعت ۷:۳۰ روز چهارشنبه ۳۰ شهریور ماه، ساکنین ساختمانی در چهار راه امیراکرم متوجه جسد زن جوانی در حیاط منزل خود می‌شوند که بلافاصله موضوع را به کلانتری منطقه اطلاع می‌دهند. در پی آن اکیپ‌های تخصصی صحنه به محل اعزام و متوجه می‌شوند این خانم از ساختمان مجاور به حیاط این منزل پرتاب شده است.

در آزمایش‌های کالبد شکافی و معاینه جسد، آثار شکستگی‌های متعدد در ناحیه سر، لگن، اندام‌های فوقانی و تحتانی، دست و پاها و در رفتگی لگن مشاهده شد که نشان می‌دهد فرد از بلندی به پایین پرتاپ شده است و هیچ گونه آثار گلوله در بدن مرحومه کشف نشد.

در جریان بررسی‌ها در دادسرای جرائم جنایی تهران، جهت بررسی علت فوت نیکا شاکرمی، فیلمی از ۷ ساعت قبل از پیدا شدن جسد نیکا منتشر می‌شود که نشان می‌دهد او در حال گفتگو با موبایل به خانه نیمه کاره‌ای در مجاورت کوچه پشتی خانه خاله‌اش رفته تا اینکه صبح روز بعد جنازه‌اش در حیاط خانه مشرف به بالکن خانه نیمه‌کاره پیدا شده است. همچنین، با بررسی دوربین‌های مداربسته مشخص شد که نیکا با فردی در ساختمان نیز ارتباط نداشته است و کسی هم او را تعقیب نمی‌کرده است.

در همین رابطه، می‌توانید فیلم ورود نیکا شاکرمی به خانه نیمه‌کاره را مشاهده کنید:

به گفته بازپرس پرونده، در پشت بام ساختمانی که جسد نیکا شاکرمی کشف شد، فیلترهای سیگار و کیف او پیدا شد که داخل کیف: حوله، عینک شنا و سیگار وجود داشت. همچنین گوشی همراه او نیز در محل پیدا شد که در حالت هواپیما قرار داشت و در حال پخش موسیقی بود.

ادعاهای متناقض خانواده نیکا شاکرمی

یکی از دوستان نیکا درباره صحبت‏‌های خاله نیکا با رسانه‌های خارجی، مطالب قابل تأملی را مطرح کرد. طبق اظهارات یکی از دوستان نیکا، آتش شاکرمی از ادعای کشته شدن نیکا در بی‌بی‌سی خوشحال بود و می‌گفت: خوب شد که این خبر به گوش همه رسید وگرنه مردم خرم آباد می‌گفتند نیکا دختری خیابانی بوده و در نهایت خودکشی کرده است!

یکی از ادعاهای دیگری که خاله نیکا در گفتگو با بی‌بی‌سی و در جریان بازجویی خود مطرح کرد، این بود که: چند روز بعد از مفقودی نیکا، شخصی از طرف یکی از دوستانش با او تماس می‌گیرد و ادعا می‌کند که خانواده‌اش از مسئولین رده بالای سپاه هستند و نیکا در بازداشت سپاه بوده، از او بازجویی شده و برایش پرونده تشکیل شده و یکی دو روز اخیر به اوین منتقل شده است. در حالی که، بازپرس شعبه پنجم بازپرسی دادسرای ناحیه ۲۷ تهران، در رابطه با این ادعای خاله نیکا گفت: فرد مورد نظر احضار شد و صراحتاً حرف‌های خاله نیکا را انکار کرد.

طبق گفته بازپرس دادسرای امور جنایی تهران، مادر نیکا شاکرمی در جریان بازپرسی اعلام کرده بود که با دخترش زندگی می‌کرده، اما با انجام تحقیقات، مشخص شد نیکا چندین ماه بود که با خاله خود و جدا از مادر زندگی می‌کرده است.

اما نکته قابل توجه این است که در بررسی مکالمه پیامکی مادر نیکا با دخترش مشخص شد که با وجود چندین پیام ارسالی از طرف مادرش از ساعت ۲۱:۲۶ تا ۲۳:۰۵ شب بیست و نهم شهریور و بدون پاسخ گذاشتن پیام‌ها از طرف نیکا، سرانجام در ساعت ۰۴:۵۷ بامداد سی‌ام شهریور، ساعاتی قبل از پیدا شدن جسد نیکا توسط ساکنین محل، نیکا در یک پیام خطاب به مادرش می‌نویسد: «تقصیر هیچکس نبود.»

اما نکته قابل توجه این است که در بررسی مکالمه پیامکی مادر نیکا با دخترش مشخص شد که با وجود چندین پیام ارسالی از طرف مادرش از ساعت ۲۱:۲۶ تا ۲۳:۰۵ شب بیست و نهم شهریور و بدون پاسخ گذاشتن پیام‌ها از طرف نیکا، سرانجام در ساعت ۰۴:۵۷ بامداد سی‌ام شهریور، ساعاتی قبل از پیدا شدن جسد نیکا توسط ساکنین محل، نیکا در یک پیام خطاب به مادرش می‌نویسد: «تقصیر هیچکس نبود.»

مادر نیکا ساعت ۱۹:۰۹ دقیقه، سی و یکم شهریور یعنی یک روز پس از حادثه مجدداً به دخترش پیام می‌دهد و از او می‌خواهد به خانه برگردد، مادر با بیان این جمله که زندگیت را تباه نکن به نیکا پیشنهاد می‌دهد، یک ماه در بیمارستان بستری شود تا مسئله حل شود و می‌گوید: «تا یک ماه آینده خانه را به تهران می‌آورم.»

خاله نیکا نیز در ۳۱ شهریور طی پیامی که نشان از نگرانی احتمالی او درباره خودکشی نیکا دارد به او می‌گوید: «نیکا عزیزم، نذار اشتباهات بقیه باعث بشن تو به خودت آسیب بزنی»

این پیام‌ها، حاکی از وجود اختلافات نیکا با خوانده‌اش و وضعیت ناپایدار سلامت روحی و روانی او بود. علاوه بر آن، پیام‌های رد و بدل شده بین نیکا و مادر و خاله‌اش با اظهارات خاله و دوستان نیکا، در تعارض است و حاکی از واقعیتی است که با روایت دروغ شبکه‌های معاند فاصله فراوانی دارد.

در ادامه اظهارات متناقض خانواده نیکا، می‌توان به ادعای خاله او اشاره کرد که، گفته بود فردای مفقودی نیکا اعلام مفقودی کردند در حالی که طبق گفته خانواده نیکا، آن‌ها در تاریخ ۷ مهرماه اعلام مفقودی او را به کلانتری اعلام کردند و در تاریخ ۹ مهر ماه جسد به خانواده تحویل داده می‌شود. یعنی خانواده نیکا شاکرمی، برخلاف گفته آتش شاکرمی، نه تنها فردای آن روز که بعد از یک هفته اعلام مفقودی کردند.

علت فاصله زمانی مرگ نیکا تا تحویل جسد به خانواده شاکرمی

خانواده نیکا در تاریخ ۷ مهرماه یعنی ۹ روز بعد از مفقودی، اعلام مفقودی فرزند خود را به کلانتری اعلام کردند و در تاریخ ۹ مهر ماه جسد به خانواده تحویل داده شد. اما علت این فاصله زمانی به این خاطر بود که، بعد از کشف جسد، پیکر او به پزشکی قانونی منتقل شده بود و با توجه به اینکه مرحومه سابقه‌ای نداشته، با انگشت‌نگاری اطلاعاتی در خصوص هویت او به دست نیامد.

شاهد بر این موضوع این است که در نامه‌ای که از طرف سازمان بهشت زهرا (س) خطاب به کلانتری برای انتقال جسد متوفی به سالن تشریح نگاشته شده برای مرحومه نیکا شاکرمی عنوان «زن ناشناس» به کار برده شده، که این موضوع نشان می‌دهد هویت او بعد از کشف جسد، ناشناس بوده و مدارک هویتی نیز همراه او نبوده است.


همچنین در دستور قضایی که برای انتقال جسد نیکا از بیمارستان به پزشکی قانونی از سوی افسر تحقیق پلیس، صادر شده نیز هویت نیکا شاکرمی، تحت عنوان «مجهول‌الهویه» ذکر شده است.


با توجه به این مدارک، دلیل علت فاصله زمانی بین مرگ نیکا و تحویل جسد او به خانواده؛ ناشناس بودن جسد و تأخیر خانواده نیکا برای اعلام مفقودی، بوده است.

در مورد دفن نیکا هم شایعاتی توسط رسانه‌های بیگانه، مطرح شد و ادعا شد که اجازه خاکسپاری نیکا شاکرمی، در خرم آباد داده نشده است.

اما دایی مادر نیکا در توضیح دلیل دفن نیکا در روستای حیات‌الغیب گفت: «ما در ابتدا در این باره با دو نظر در فامیل مواجه بودیم، فامیل پدر مرحوم نیکا بر خاکسپاری او در جوار پدرش تأکید داشتند، ما هم با این موضوع موافق بودیم. اما مادرش در ابتدا مخالف بود که بعد از صحبت‌هایی که کردیم، با توجه به فراخوان‌هایی که شده بود و احتمال می‌دادیم برخی بخواهند در مراسم شلوغ کنند و جان مردم دیگری به خطر بیافتد، یعنی همان جریانی که می‌تواند قاتل نیکا باشد در تهران، ممکن است بیاید و در این مراسم هم اغتشاشی را ایجاد کند و حتی باز هم کشته‌سازی کند، تصمیم بر خاکسپاری او در روستای پدری با حضور اقوام درجه یک گرفتیم.»

دلایل تقویت فرضیه خودکشی نیکا شاکرمی

همانطور که بیان شد، با بررسی‌های انجام شده، مشخص شد که نیکا به دلیل سقوط از بالای ساختمان فوت کرد، اما اینکه نیکا به چه دلیلی از ساختمان پرت شد نامشخص ماند. یکی از فرضیه‌های مطرح شده، فرضیه خودکشی نیکاست. علاوه بر مکالمات نیکا با مادرش، مکالمه اینستاگرامی او با فروشنده قرص کشنده برنج که معمولاً برای خودکشی استفاده می‌شود نیز، یکی از مواردی بود که در تلفن همراه او وجود داشت و تصاویر آن نیز منتشر شد. همچنین علاقه نیکا به حضور در ارتفاع که از سوی خاله او نیز این موضوع تأیید شد و در کنار آن پیشنهاد او به دوستش برای خودکشی از طریق سقوط از ارتفاع به عنوان مطمئن‌ترین راه خودکشی، دو نکته مهمی بود که در تحقیقات مشخص شد.

نیکا به یکی از دوستانش که تصمیم به خودکشی داشت گفته بود: تنها راه مطمئن خودکشی، سقوط از ارتفاع است که قطعاً کشنده است.

نهایتاً، بررسی پرونده نیکا شاکرمی، نشان می‌دهد مرگ او نه به اغتشاشات ربط داشته و نه توسط نیروهای امنیتی انجام شده، اما رسانه‌های معااند با اتکا به اظهارات متناقض خانواده او و ادعاهای دروغین خود، اقدام به انتشار داده‌های غلط درباره مرگ نیکا کردند و حتی بعد از مشخص شدن ابهامات نیز دست از ادعاهای خود نکشیدند.

گزارش‌های غیرمستند رسانه‌های خارجی در مورد مرگ نیکا شاکرمی

عملیات روانی از مهم‌ترین ابزار دشمنان در تحلیل و تبیین جنگ ترکیبی علیه ایران اسلامی است. عملیاتی که رفته‌رفته پیچیده‌تر نیز می‌شود. جنگ تبلیغاتی علیه ایران توسط رسانه‌هایی مانند: بی‌بی‌سی فارسی، اینترنشنال، صدای آمریکا، فاکس نیوز، سی ان ان و… سازماندهی می‌شود.

در اغتشاشات ۱۴۰۱، سی‌ان‌ان به عنوان یکی از بازوهای رسانه‌ای دشمن، برای نشر اخبار کذب درباره ایران تبدیل شد. در این پروژه، سی‌ان‌ان به عنوان یک رسانه انگلیسی زبان به ظاهر معتبر، به انتشار گزارش‌هایی علیه ایران پرداخت.

تا پیش از این، رسانه‌های سرشناس آمریکایی در جنگ روانی علیه ایران، برای حفظ اعتبار خود، سعی داشتند فیک نیوزها، جعلیات، اخبار کذب و چرندیات خود در مورد ایران را از طریق رسانه‌های زرد وابسته به خود مانند: شبکه‌های منوتو، اینترنشنال، آمدنیوز و در مواردی بی‌بی‌سی فارسی، به اذهان و افکار مخاطبان خود برساند، اما در مورد وقایع سال گذشته ایران، به دلیلی بی‌اعتباری و بی‌حیثیتی این شبکه‌ها، رسانه ظاهراً معتبری مانند سی‌ان‌ان هم وارد این بازی شد و شروع به نشر اخبار واهی درباره اغتشاشات ایران کرد.

سی‌ان‌ان در این پروژه، برای اعتباربخشی به گزارش خود به سراغ افرادی با هویت مشخص رفت. از جمله این افراد نیکا شاکرمی بود. پروژه‌ای که با توسل به قدرت فضای مجازی و خلاءهای قانونی به شکل وسیع تری گسترش پیدا کرد.

سی‌ان‌ان در گزارش خود برای اثبات بازداشت نیکا شاکرمی استنادات عجیبی آورده بود؛ مثلاً حضور نیکا شاکرمی در اغتشاشات را دلیلی بر بازداشتش مطرح کرد در صورتی که موضوع حضور نیکا در اغتشاشات و دستگیری او از سوی مادر و خاله وی مطرح شده بود و شاهدی بر این ادعا که نیکا دستگیر شده است، وجود ندارد.

همچنین سی‌ان‌ان مدعی شده بود که نیکا در ساعت ۲۰:۳۷ دقیقه دستگیر و بازداشت شده بود و تلفن همراه وی از دسترس خارج شد؛ در حالی که این ادعا، حتی تماس‌های نیکا با خانواده و اطرافیانش بعد از این ساعت در بین ساعت ۱۱:۳۰ الی ۱۱:۴۰ که از سوی مادر نیکا نیز تأیید شده است را نادیده گرفته بود.

بررسی گزارش‌های سی‌ان‌ان نشان می‌دهد که ظاهراً این رسانه خود را «مرجع» می‌داند و ادعاهایی که از سوی رسانه‌ها و منابع نامعتبر مطرح شده را، «تأیید» می‌کند.

این جریان نشان می‌دهد که پروژه تهدید امنیت روانی و فیزیکی مردم ایران به قدری برای دشمنان ایران مهم است که ترسی از خدشه حیثیت و اعتبار رسانه‌های جریان اصلی خود ندارند و این امر در مورد ادعای سی‌ان‌ان، در ماجرای «نیکا شاکرمی» نیز مشاهده شده است.

ژیار گل، گزارشگر بی‌بی‌سی فارسی نیز در یک گاف بزرگ، درباره فوت نیکا شاکرمی به پیدا شدن پیکر او در کهریزک اشاره می‌کند و با تأکید می‌گوید: چرا جنازه او را به کهریزک بردند و در واقع این موضوع را یکی از نشانه‌های جنایت علیه او معرفی می‌کند!

در حالی که، ظاهراً نمی‌دانست، مرکز تشخیص و آزمایشگاهی پزشکی قانونی استان تهران در کهریزک قرار دارد و افراد برای پیدا کردن اجساد مفقودشده باید به آنجا مراجعه کنند!

بی‌بی‌سی فارسی نیز، بدون هیچ سندی و صرفاً بر اساس شنیده‌ها، مدعی شده بود که نیکا در تجمع ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ مفقود شده و پس از ۱۱ روز جسد او به خانواده تحویل داده شده است.

در نهایت، با بررسی پرونده نیکا شاکرمی توسط مراجع ذی صلاح، مشخص شد که مرگ او نه تنها توسط نیروهای امنیتی انجام نشده، بلکه ارتباطی نیز با اغتشاشات نداشته و صرفاً نام او در آن روزها به واسطه مرگ مشکوکش، در لیست پروژه کشته‌سازی‌ها قرار گرفت.

کد خبر 749464

دیگر خبرها

  • تخریب ۸۰ درصد مدارس غزه و تبدیل آن به بازداشتگاه و مرکز شکنجه
  • ۵ معلم از ۵ دهه؛ از پرویز فنی‌زاده تا رضا عطاران 
  • ۵ معلم از ۵ دهه سینمای ایران؛ از پرویز فنی‌زاده تا رضا عطاران 
  • حضور تجار در «ایران اکسپو»بهترین پاسخ به ناامن جلوه دادن کشوربود
  • ۵ معلم از ۵ دهه ؛ از پرویز فنی‌زاده تا رضا عطاران
  • ۵ معلم از ۵ دهه ؛ از پرویز فنی‌زاده تا رضا عطاران 
  • از ادعای شکنجه تا پیام‌های لحظه آخری نیکا به مادرش
  • مشکلات جسمی اسرای فلسطینی بعد از آزادی بر اثر شکنجه در زندان
  • شواهدی مبنی بر دفن افراد شکنجه‌شده در آودیوکا وجود دارد
  • «حجت عباسی» فرمانده پدافند هوایی شرق شد